زهرا قبیسی؛ بانوی لبنانی که یک تنه مقابل تانک اسرائیلی ایستاد

تبلیغات بنری


به گفته موسسه ، موسسه ؛ زینب نادال ، در میان سایبر ، تصویر همسر لبریا با چادر ایستاده در چشم اسرائیل ایستاده بود و خط خود را برای فتح نشان می داد. این تصویر واضح و از انگلیسی است ، اما از انگلیسی – گرفته تا فارسی ، عبری ، عربی و غیره ، هزاران بار بازدید شده است. بین توضیحات این پست ها ، همه کسانی که در اهداف مرگ هستند تعجب می کنند. من این تصویر را می دانم. محدود ، میله های کابل. همیشه یکسان بود ، یک تنه تقسیم می شد. در تمام روزهای بمب لیوانیا ، وی در زیر آتش سوزی تعمیر شد. با ماشین ، هنگامی که او آن را قرار داد ، خانواده های شریان ها را جابجا می کرد و قرمزهای قرمز نشسته بودند.

من به او پیام می دهم ، “شما نمی خواهید در مورد EPSE های جدید خود به من بگویید!” مثل همیشه پاسخ می دهد: “اکنون بیمارستان من وجود دارد که در بدن من اتفاق می افتد که یکی از آنها در کنار قلب من نشسته است. برای بیمار باشید ، خواهر همه به همه شما می گوید. “من چند ساعت بعد انتظار ندارم ، زاهریسی کابیسی روی تلفن من نشسته و به من می گوید که این فیلم از چشمان ما باقی مانده است.

هنگامی که مردم به مناطق آزادانه تنظیم می شدند

صبح ، هنگامی که او شنید ، مردم لبنان در جنوب لبنان برای آزادی مناطق اشغالی کار می کردند ، نه ساکت. وقتی او شنید ، مردم کشاورزان خود را بدون ترس درج می کردند ، اما در زمین خود مجروح یا پذیرفته شدند ، اما وی یک دهکده دریافت کرد. قلب این خبر که دوستانش را شنید ، گفت: “آیا می دانید آنچه کنیسه ها نمی دانستند ، بنابراین او بود.

من فقط بزرگتر را شنیده ام

او مکان را در گاز پیدا کرد و ماشین خود را از Lirut به Maran E گیر داد .. به یاد آوردن داستانهای شب ، به یاد آوردن داستان های داستانها ، که با ایمان و شجاعت مردم در انقلاب و دفاع مقدس گفته می شود. با این حال ، در یکی از این داستانها ، چقدر او در مقابل شرور و یک رویا ایستاده بود. تجارت سلطنتی چقدر خوشحال بود و گرد و غبار خریداری می شود. اگرچه او معتقد بود که مدتی نخواهد بود ، اما برای لحظه ای جرات نکرد. و … او پدال را تقویت کرد و به تخیل خود گفت: “من برای این سرزمین و اسلام حیاتی است!”

استخدام اتومبیل خود از عشق Ammha ، ابو داش و موسیقی مادربزرگ و مادربزرگ تا زمانی که او به هوا و جلسه هسون ادامه داد. زهرا به همان نوار گوش می داد و او در قلب او نبود تا به این نوع اول قبلی برسد.

سربازان اسرائیل حریف زن نداشتند

Marson Elas Easy Elasy Elas ، بخشی از ارتش ، بخشی از ارتش ، بخشی از ارتش و دیگران ایجاد اسرائیل را دریافت کرده اند. این رودخانه در باغهای خود وارد تماشاگران شد و در خانه های خود زندگی می کرد ، بنابراین ، از خط اعتیاد به مواد مخدره بین آنها حرکت کرد. کلید بهانه الی.

کلمات عربی در صفوف می گوید و صدایی که از ریشه ها و ریشه ها دردناک است ، می گوید: “مردم فریاد می زدند. اما من دست ها را برای آنها زخمی کردم و خوب کردم! من به کسی نگفتم که از من حرکت کند یا چیزی بنویسد. من فقط برای به اشتراک گذاشتن با جوموس آمده ام و بنی اسرائیلی ها از کشور من بیرون آمدند. و من هنوز به سطح برادران نرفتم تا آنها دو نفر از آنها باشند. آنها همچنین به انگلیسی فریاد زدند و گفتند: “برگشت!” اما من قصد نداشتم به من نشان دهم و به من گفتم زمین برای من چیست.

سیون ها دائماً مرا می کشند. تعدادی از ترک ها بدن من را ضرب و شتم کردم و من زخمی شدم ، اما به دلیل اینکه چادر داشتم ، آنها متوجه نشدند که من نمی دانستم که نمی فهمم. وقتی دیدند که من متوقف نشده ام و نمی ترسم به سمت من شلیک کنم ، یکی از فلش های من و خون به ذهنم و خون زیر پیری و خون رسید. آنجا بود که فهمیدم که نمی فهمم. بدنم داغ بود.

چشم در چشم درب ؛ همسایه ای که ایجاد شده است

دادگاه ها منتظرند تا روی زمین ریخته شوند ، به خصوص اگر آنها سقوط کنند ، آنها می ترسند و روند بیشتری دارند. Zerder این را به خوبی می دانست ، بنابراین او در دو پا محکم ایستاد. این مرگ به سر او معرفی شد و ترک ها تنش ها را می سوزاند ، اما ناشی از آتش سوزی در تنش ها بود. سرانجام ، بنی اسرائیلی تصمیم گرفتند با درب زندگی کنند. درب در حال قدم زدن به طنز بود. خون از چشمانش ناراضی بود و ناراضی بود. تنی تانک بزرگش او را زیر تایر خود می خواند ، قلبش را گریه کرد ، اما چشم سینه های چشمش را گرفت: “شما 7 روز گذشتید.

داستان داستان Lebance ، که در مقابل بند ناف اسرائیل ایستاده بود

گوه به جلو رفت. او مایل بود لوله خود را بر روی سر زرری بترساند تا با قلب زنان ناشناس مبارزه کند ، اما در عین حال یکی از زنان حماسی را تأسیس کرد. ترک ها شلیک شد و همه اندوهگین شدند ، اما انگشت او را گرفت و به اینجا رفت. یک کامیون نظامی پس از چند دقیقه پر از سرباز بود. سربازان او را متحیر و محاصره کردند و او را به سمت او آوردند و بازوهای آنها را چرخاندند. زاهیا از آنجا تحویل داده و از آنجا بازگشت و از آنجا بازگشت ، اما هنوز هم در محل ایستاده بود ، “اینجا خانه ماست. از او خارج شوید!

تک تیراندازها برای دیدن این منظره یا دیدن فیلم دائماً تیراندازی می کنند. آنها نمی خواستند جهان را ببینند. نمی توان از چهره اش ترسید.

خانم خانمی که سربازان اسرائیل زانو می زنند

سربازان اسرائیل مقاومت نکردند. دختری که هنوز نمی دانست فرمانده اسرائیل چنین چیزی را خوب می دانست ، بنابراین او ترفند دیگری برای ایجاد خطر برای آنها داشت.

من موهای موهای زهرا را دنبال می کنم و او به من می گوید: “بیایید از سربازان بخواهیم که بازوهای خود را پایین بیاورند تا بازوهای خود را پایین بیاورند. او انگار مذاکره شده است. او گفت من برگشتم و با آمبولانس بیمارستان را رها کردم زیرا خونریزی زیادی دارم و اکنون می خواهم بروم. خنده دار بود خندیدم من به او گفتم: “شما نباید نگران دلسوزی باشید ، با صدها نفر با دست خود در لبنان و غزه نگران نیستید.” اگر خیلی نگران هستید ، از قلمرو خود بیرون بروید.

یکی از آنها برای من آب آورد. یک لیوان آب با آرم ارتش ، که به روسی نوشته شده است. من آب را کتک زدم: این آب و ببر را به مکانی ببرید! او عصبانی بود و گفت “شما سر خود را مسموم کرده اید.” دوباره خندیدم: بسیار جذاب است ، بسیار جالب است که زندگی و زمین و زندگی خود را بدست آوریم. حالا بگذار من به سمت صدام بروم؟! اگر درد دارید ، به اینجا بروید ، همانطور که متعلق به من است و من می خواستم منفجر شوم! “

“من از آخرین حرف در نظر این زمینه راضی نیستم ،” من حق دارم اینجا باشم که شما اینجا نیستید! ” فرمانده دستور داد که سربازان برای بازسازی و اهداف مخازن زاهرا آماده شوند. برخی از اتومبیل های نظامی آمدند. افرادی که این زمین ها را دیده اند ، هیچ آسیبی ندیده اند. هیچ کس نمی تواند قدم بردارد. و هرکسی که قبلاً حرکت کند ، ما از او عصبانی هستیم. فرمانده در انتظار سرخیزی بود که نتوانست شکست بخورد اما با کفر ، صدای خنده او. “شما از من می ترسید ، شما اینقدر ظروف و سربازان بودید؟

با این حال ، ما هر بار که دست شما را فریاد می زنم می ترسم! هر بار که علامت گذاری می کنم ، می بینم که چگونه به دست خود توجه کنم انگار که می خواهم بگیرم یا حمله کنم یا حمله کنم! اما من هیچ سلاح ندارم ، فقط دختری که در اینجا ایستاده و زخمی نیست ، اما همه می ترسید! “

بنی اسرائیلی ها فقط یک پاسخ کفر به بنی اسرائیل داشتند: “شما خیلی خون هستید!”

داستان داستان Lebance ، که در مقابل بند ناف اسرائیل ایستاده بود

اکنون به اسرائیل برگردید!

چشمانش تاریک بود ، او نمی توانست بایستد. او می دانست که یا دستور او داده می شود یا خونریزی او خارج می شود. به هر حال خوشحال بود زیر لب ، وقتی آنها آماده شدند ، گفت: “شما مرا پذیرفتید” یا Photoima Zerima مرا قبول می کند! “او رویای بلند مدت خود را قفل کرد ، اما صدای پرده های پرده های آنها” در حال بازگشت است! شما وظیفه مذهبی خود را انجام داده اید. بیایید این سرزمین را برگردانیم. شما کار خوبی را هدر داده اید ، برای جشن گرفتن ماهها باید مرا جشن بگیرید! اکنون با اسرائیل کار می کنیم.

اینگونه نیست که مخازن و تجهیزات اسرائیل ، بلکه مردم مردمان او را راضی می کردند ، زاهرا می خواست الیج مارانان را تکرار کند و پاس کند. این مهم برای افرادی که با توجه به نور دختر دخترانشان بوده اند ، مهم نیست و نشان داد که آنها پیروز هستند. این بانک در برابر تنه ، تنه ارتش مقاومت کرد و چند ثانیه از فیلم برای مدت طولانی داده شد ، اما همچنین دادگاه های وی یکی از جوانان روستاها بود. با این حال ، دوره او انجام مارتا الا است.

داستان داستان Lebance ، که در مقابل بند ناف اسرائیل ایستاده بود

نفس تازه است ، سنت آن به خط آخر رسیده است. من در مورد زخم ها و ترک های تنش می پرسم و او در مورد درد هر چیزی می گوید ، که از طریق آن بخشی زخمی از آسیب دیدگی او را به دست می آورد. او می خندد: “وقتی از دستگاه امنیتی عبور می کنم ، اضطراب را شروع می کند!”

من مصاحبه شما را دنبال می کنم همه چیز بود این همان چیزی است که زهرا اضافه می کند: “من کار دیگری نکردم ، نمی خواهم این کار را انجام دهم ، و برای من این است که من از من در پروژه مناسب استفاده کنم. این وظیفه دین نبود ، من هرگز برنگشتم از جنوب.

تبلیغات بنری

منبع : خبرگزاری snn

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *